صفحه اصلی / مقالات / شورمحمود و مرزینگان /

فهرست مطالب

شورمحمود و مرزینگان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 مرداد 1400 تاریخچه مقاله

شورْمَحْمود و مَرْزینِگان،  داستانی عاشقانه به زبان کردی سورانی، به نظمِ آمیخته به نثر. بخش منظوم داستان با وزن هجایی سروده شده است. این داستان از زمان کهن به‌صورت شفاهی در میان کردان رایج بود؛ تااینکه روایتی از آن از قول احمد لطفی در 1348 ش به همت قادر فتاحی قاضی ضبط و ثبت شد (فتاحی، 22-23). 
شورمحمود با واو مجهول و رای بزرگ (شورْمه‌حموود)، به معنای محمود خوش‌اندام است. مرزینگان به معنای زیبا، و شاید هم منسوب به مرزینگ، نام قبیله‌ای کهن و فراموش‌شده در میان کردان است که روستایی به نام گولی‌مرزینگان در نزدیک بوکان را می‌توان بازماندۀ آن دانست (همو، 21-22). 
داستان با شرحی دربارۀ مامه‌رَش (ضبط کردی: مامه‌ره‌ش) به معنای عموسیاه، و برادرش جهانگیر آغاز می‌شود. مامه‌ر‌ش که رئیس ایل است، دختری به نام مرزینگان، و جهانگیر پسری به نام شورمحمود دارد. این دخترعمو و پسرعمو در کودکی به عقد یکدیگر درآمده بودند؛ اما پس از درگذشت جهانگیر، مامه‌ر‌ش که از قدرت‌طلبی شورمحمود بیم داشت، تصمیم گرفت او را به بهانۀ جنگ با ترکان و ترکمانان، از خود و دخترش دور کند (شورمحمود ... ، 39-40). شورمحمود که جوان و جویای نام بود، فریب خورد و سپاهی 700نفره برای جنگ آماده کرد. او پیش از سفر، برای خداحافظی به دیدن مرزینگان رفت و از پشت پنجره به او گفت که رهسپار جنگ است و از او خواست که برایش دعا کند. مرزینگان نیز چنین کرد؛ اما برخلاف او، پدرش در دل از خدا خواست که جنازۀ شورمحمود را برگردانند که او از شرش خلاص شود (همان، 40-53). 
شورمحمود پس از جنگی سخت، ایلهای ترک و ترکمان را شکست داد و بر سرزمینشان مسلط شد و آنان هم حکومتش را به رسمیت شناختند (همان، 53-60). شورمحمود پس از تحکیم قدرت خود، برای دیدار مرزینگان مخفیانه به سرزمین پدری برمی‌گردد و مرزینگان شبانگاه و به دور از چشم پدر، دروازۀ شهر را برای او باز، و با نثارکردن طلا و نقره از او استقبال می‌کند. فردای آن روز، پدر مرزینگان از برگشتن دامادش باخبر می‌شود و به سوی منزل دخترش می‌رود. شورمحمود هم پیش از آمدن او، آنجا را ترک می‌کند و به سرزمین ترک و ترکمان برمی‌گردد (همان، 61-65). 
بهار سال بعد، شورمحمود به قصد عروسی، نزد نامزدش می‌رود. اما پیش از رسیدن او، عمویش که با این ازدواج مخالف بوده است، حکومت و سرزمین خود را رها، و به بلخ و بخارا مهاجرت می‌کند و دخترش را هم با خود می‌برد (همان، 65-70). شورمحمود نیز به‌رغم سرزنش مردم، حکومت را رها می‌کند و با سپاهی بزرگ به تعقیب مرزینگان می‌رود. مامه‌ر‌ش پس از طی‌کردن بخشی از مسیر، در ساحل رودخانه‌ای پرآب که دو سویش با پلی به هم وصل شده بود، اتراق می‌کند. او از پل‌بانی که محافظ آنجا بود، می‌خواهد که در ازای مبلغی پول، به‌محض رسیدن شورمحمود، گریه و زاری کند و بگوید که مرزینگانْ خود را به خاطر تو به آب انداخت و مرد. کمی بعد مرزینگان هم به دور از چشم پدر نزد پل‌بان می‌رود و پول بیشتری وعده می‌دهد و از او می‌خواهد به شورمحمود بگوید که مرزینگان با پدر به بخارا رفت. پل‌بان به تحریک زنش، با نزدیک‌شدن شورمحمود به پل، شروع به گریه و زاری می‌کند و خبر مرگ مرزینگان را به او می‌دهد. شورمحمود به‌شدت ناراحت می‌شود، پل‌بان را می‌کشد و خود را نیز از روی پل به رودخانه می‌اندازد. 
مرزینگان وقتی می‌بیند که خبری از شورمحمود نشد، به دور از چشم پدر فرار می‌کند و به پل برمی‌گردد؛ اما در آنجا متوجه مرگ نامزدش می‌شود و به همین سبب او هم خود را به آب می‌اندازد و غرق می‌شود. سواران هم با دیدن این صحنه، مامه‌ر‌ش را می‌کشند و در آب می‌اندازند؛ سپس از مرد عاقلی که در آنجا بود، می‌پرسند که چگونه می‌توان جنازه‌های غرق‌شده را پیدا کرد. او توصیه می‌کند که چاووشان در ساحلِ رودخانه بر طبل و دهل و سرنا بکوبند تا آب به ارتعاش درآید. با این کار، سرانجام جنازۀ شورمحمود و مرزینگان را درحالی‌که در آغوش یکدیگر بودند، از آب می‌گیرند و با احترام دفن می‌کنند (همان، 83-92). 
این منظومه همانند دیگر منظومه‌های کردی جنبۀ نقالی دارد و راوی (احمد لطفی) فردی معمولی و بی‌سواد است؛ اما برخلاف بیشتر منظومه‌ها، روایتهای متفاوتی در مناطق مختلف کردنشین از آن وجود ندارد و چند روایتی هم که از قول این شخص و 3 نفر پیش از او نقل شده‌اند (فتاحی، 23-24)، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. 
جغرافیای داستان و حتى نام ایل و طایفۀ شورمحمود و مرزینگان نامشخص است. راوی از قبایل همه‌وند (احمدوند) و کامری نام می‌برد (شورمحمود، 41، 69) که امروزه در استان سلیمانیۀ عراق پراکنده‌اند؛ اما اشاره‌ای به اینکه قهرمانان داستان از این ایلات بوده‌اند، نمی‌کند. از منطقه‌ای هم به نام بینار به‌عنوان خاستگاه قهرمانان منظومه صحبت شده است (همان، 67- 68)، که گردآورندۀ کتاب آن را منطقۀ بنار در اقلیم کردستان عراق می‌داند (فتاحی، 3). منطقه‌ای گردشگری هم با نام درۀ بنار در 45کیلومتری شهر اورمیه، در دهستان مرگور از توابع بخش سیلوانا واقع شده که به چند نقطۀ دیگر مانند ماوران، از توابع نقده و بیریان در اطراف سردشت نزدیک است (شورمحمود، 70؛ شمس). 
همچنین یک‌جا از قندیل و سکران (شورمحمد، 80) در منطقۀ مرزی میان ایران، عراق و ترکیۀ کنونی نام برده شده است. شاید بتوان حدس زد که بنار اسم خاص نباشد و از بنار کردی به معنای کوهپایه (شرفکندی، 58) گرفته شده باشد. در چند جا هم به ییلاق خدر (هوار خدر) اشاره شده است (شورمحمود، 71) که باتوجه‌به وجود جای‌نامه‌های متعدد به نام خدر (خضر) در کردستان، نمی‌توان محل دقیق آن را مشخص کرد. گذشته‌از‌آن، شورمحمود حاکم سرزمین ترک و ترکمانان می‌شود که به نظر نمی‌رسد چندان از بنار فاصله داشته باشد. در هنگام بازگشت شورمحمود هم عمویش به بلخ و بخارا فرار می‌کند (همان، 68) که شاید کنایه از سرزمینی دوردست است. 
برخی از پژوهشگران ذکر ترک، ترکمان، و بلخ و بخارا را در این داستان همانند ذکر نام فرنگ، چین، ترکستان، توران و روم در ادبیات کهن فارسی می‌دانند که از مقولۀ عرف ادبی است (مرتضوی، 7). همچنین، در متن بارها به نمادهای عثمانی اشاره شده است و گاه شورمحمود فردی معرفی شده که سلطان عثمانی از او می‌ترسیده است (شورمحمود، 69)؛ بنابراین، جغرافیای داستان نمی‌تواند خارج از سرزمینهای مرزی ایران و عثمانی باشد. 
از تاریخ وقوع داستان هم نمی‌توان قاطعانه سخن گفت؛ اما نباید آن را از زمان خلافت عثمانی عقب‌تر برد. همچنین باتوجه‌به این نقل‌قول از شورمحمود مبنی بر زیباتربودن مرزینگان از زین، قهرمان زن داستان مم و زین (همان، 71)، زمان این داستان شاید متأخرتر از مم و زین (ه‍ م) باشد. باوجوداین، مصحح و گردآورندۀ منظومه اهمیت و قدمت آن را بیشتر از خج و سیامند (ه‍ م) می‌داند که پس از مم و زین، مشهورترین منظومۀ کردی است (فتاحی، 2). 
شخصیتهای اصلی این داستان شورمحمود و مرزینگان به‌عنوان شخصیت خوب، و مامه‌ر‌ش و پل‌بان به‌عنوان شخصیت بد معرفی شده‌اند. شخصیتهای فرعی هم به زن پل‌بان (بد) و پسرعموهای مرزینگان (خوب) محدود شده‌اند که نام آنان در خاتمۀ داستان و تنها یک بار به شکل گذرا آمده است. عجیب آنکه هیچ ذکری از مادر دو قهرمان داستان نشده است و معلوم نیست که آنان در قید حیات بوده‌اند یا نه. منظومۀ شورمحمود و مرزینگان از نظر شخصیت‌پردازی ضعیف است و به تبع آن، قصه هم چندان قدرتمند نیست و فاقد اوج و فرودهای هیجانی و احساسی رایج در منظومه‌های کردی است (شمس). 
نوع عشق‌ورزی در این داستان نیز با بیشتر منظومه‌ها متفاوت است و در آن رقیب عشقی حضور ندارد. همۀ تلاش قهرمان بر محور به‌چنگ‌آوردن دخترعمو از دست عمو استوار است. یکی از نکات جالب در عشق شورمحمود به مرزینگان، روایت معکوس از عشق دخترعمو و پسرعمو ست. اگر در بیشتر داستانها، این عموهایند که برای وصل برادرزاده‌ها تلاش می‌کنند، در این داستان، عمو مانع تحقق عشق آتشین و ازدواج دخترعمو و پسرعمو می‌شود و به‌قول شورمحمود، نامزدش را از دست او می‌رباید (شورمحمود، 70). باوجوداین، عشق این دو به یکدیگر بسیار آتشین است. شورمحمود عشقش به مرزینگان را به عشق لیلی و مجنون (لیله و مجروم در زبان کردی) تشبیه می‌کند (همان، 61). 
صداقت و صراحت در ابراز عشق از سوی دختران از مهم‌ترین ویژگیهای این منظومه و بیشتر منظومه‌های عاشقانۀ کردی است. عاشقان داستان ابایی از آشکارکردن عشق خود در کوی و برزن ندارند (همان، 61-62). بیشتر صفحات داستان به شرح مفصل ابراز عشق دختر و پسر در حضور یکدیگر اختصاص دارد. این دو در حین گفت‌وگوی مستقیم، با زیباترین کلمات یکدیگر را توصیف می‌کنند. در این گفت‌وگو، آنان بیشتر نیکیها و زیباییهای یکدیگر را مطرح می‌کنند و به یکدیگر اطمینان می‌دهند که حتى در صورت وقوع بدترین حادثه، هرگز یکدیگر را رها نخواهند کرد و این حس زیبا را به هم منتقل می‌کنند که تکیه‌گاه ابدی هم خواهند بود (همان، 41-51). آنها هنگامی‌که از هم دور می‌شوند نیز هر لحظه به فکر همدیگرند و امید به وصالِ دوباره به آنان نیرویی وصف‌ناپذیر برای موفقیت و غلبه بر مشکلات می‌دهد (همان، 53-61). نیز گاه در هنگام هجران با خود واگویه می‌کنند و ساعتها در وصف یکدیگر حرف می‌زنند (همان، 70-73). 
در این منظومه، عمل قهرمانانۀ خاصی از طرف شخصیتهای آن مشاهده نمی‌شود؛ باوجوداین، راوی شورمحمود را قهرمانی هم‌سطح قهرمانان شاهنامه می‌داند. یکی از نکات جالب، تشبیه هم‌زمان او به سام، فرزند نریمان، رستم، علی (ع)، عمر، خالد بن ولید و احمد شنگ (از قهرمانان کرد) است (همان، 55، 68). تنها ویژگی شورمحمود عدالت‌خواهی او ست. راوی می‌نویسد که او آن‌چنان در سرزمین خود عدالت برقرار کرده بود که گرگ و میش در یک جا باهم آب می‌خوردند (همان، 66). عنصر فرازمینی داستان پیداشدن جنازۀ غرق‌شدۀ شورمحمود از آب به همراه نامزدش با صدای طبل و دهل است. 
زنان در این داستان، به‌رغم آنکه بخشی از عنوان آن زنانه است، نقشی منفعل یا منفی دارند. قهرمان زن تابع پدر است و حتى راضی به فرار با عشقش نیست و پس از دیدن مرگ او هم بی‌درنگ خودکشی می‌کند. زن پل‌بان هم کارکردی کاملاً منفی دارد. گفت‌وگو همواره و تنها میان دو عاشق سینه‌چاک داستان صورت می‌گیرد و آنان نیز فقط در توصیف خوبیهای یکدیگر باهم مسابقه می‌دهند و کمترین نقدی را متوجه هم نمی‌کنند. این در حالی است که دو رقیب قصه، یعنی پسرعمو و عمو هرگز بر سر موضوع مورد اختلاف باهم گفت‌وگو نمی‌کنند و آنگاه که گفت‌وگوی مختصری هم میان آنان صورت می‌گیرد، تنها به‌قصد فریب است و بس. حس قدرت‌طلبی عمو تا اندازه‌ای است که برادرزاده را هم دشمن می‌پندارد و او را در دام ترک و ترکمان می‌اندازد تا کشته شود. این قدرت‌طلبی مانع اصلی او برای گفت‌وگو با رقیب است. هیچ‌یک از بزرگان و متنفذان ایل و حتى دیگر اعضای خانواده به هر دلیل، برای حل اختلاف آنها وارد گفت‌وگو نمی‌شوند و فضای تصمیم‌گیری کاملاً در اختیار دو رقیب است. نکتۀ عجیب‌تر آنکه مرزینگان که به هر دو طرف دعوا وابسته است و هر دو را دوست دارد و نمی‌تواند از یکی به نفع دیگری صرف‌نظر کند، هیچ راهکاری برای ترتیب‌دادن گفت‌وگو میان آنان ارائه نمی‌دهد و تسلیم روند وقایع می‌شود (همان، 83). 
در این منظومه، از سیاق معیشت و ویژگیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیِ جغرافیای داستان و دیگر مناطق کردنشین سخن چندانی به میان نیامده است. از مسائل دینی هم جز همان حس تقدیرگرا که وقایع را ناشی از دست ناپیدای تقدیر می‌داند، خبری نیست؛ باوجوداین، می‌توان براساس این منظومه آگاهیهایی، هرچند اندک، از فرهنگ مردم کرد پیدا کرد؛ ازجمله آنکه طوایف کرد دارای شجره‌نامه و دفتر سلسله بودند که مطابق آن، تاریخ طایفه روشن بود (همان، 40). ازآنجاکه مامه‌ر‌ش صاحب دختر بود و پسر نداشت، اجاق‌کور خوانده شده است (همان، 39). در فرهنگ کردی، شرط روشن‌بودن اجاق، داشتن فرزند ذکور بود. از دیگر ویژگیهای این منظومه، تکیۀ فراوان قهرمانان به توسل است. مرزینگان شورمحمود را به الیاس در خشکی، خضر (ه‍ م) در آب، و دوازده‌امام و اسماعیل و میکائیل و جبرئیل و درنهایت، امام موسى کاظم، ویس قرنی و چهل‌ سوار غیبی می‌سپارد که مراقبش باشند (همان، 41-42). 
همچنین در این داستان به حسین شهید (امام حسین)، ابوالفضل عباس و حضرت فاطمه (ع) توسل می‌شود (همان، 56). در کنار امامان شیعه، به 4 خلیفۀ مورد تأیید اهل سنت، شاه نقشبند و غوث گیلانی (شیخ عبدالقادر)، مؤسسان دو طریقت نقشبندی و قادری هم توسل می‌شود (همان، 49). نکتۀ جالب، استثناکردن امام موسى کاظم (ع) و قسم‌خوردن به نام او ست (همانجا). دوازده‌امام نیز با اصطلاح «دوازده امام دشت بغداد» توصیف گردیده (همان، 46)، و ویس قرنی هم «ماهیدشتی» خوانده شده است (همان، 50) که اشاره به محل دفن او در این منطقه از استان کرمانشاه است. 
یکی از مهم‌ترین ویژگیهای توسل در این داستان، نداشتن نگاه مذهبی و فرقه‌ای و استفاده از هر دو طیف مخالف است که نشان می‌دهد راوی از محدودۀ تنگ تعلق به مذهب یا نحله‌ای عرفانی گذشته است و برای تحقق خواسته‌اش از نیروهای فراطبیعی کمک می‌گیرد. از دیگر رسوم مناطق کردنشین که در این منظومه به آن اشاره شده، سنت نذرکردن است که در اینجا مرزینگان نذر می‌کند اگر شورمحمود از جنگ ترک و ترکمان سالم برگردد، 40 گوسفند را نذر میلاد پیامبر (ص) کند و گوشت آن را به فقیران بدهد (همان، 52). 
در این منظومه از رفتن به هوار یا کوهستان و ییلاق نیز سخن رفته است (همان، 43). همچنین به دکان عطاری خواجه حسن موصلی اشاره شده است که نشان‌دهندۀ پیوندهای اقتصادی میان مکریان و مردم آن منطقه است (همان، 45). هم‌زمان از کت دست‌بافت سمرقند، کفش دست‌دوز دباغان محلی و پارچۀ چهارگوش فرنگی سخن رفته است که قهرمان زن داستان می‌پوشید (همان، 63). راوی از به رسمیت شناخته‌شدن حکومت با تعبیر «سکه‌رواجی» یاد می‌کند (همان، 57). واحد پولی که راوی از آن نام می‌برد، مجیدی و عبوتوپ از واحدهای پول رایج در عثمانی است (همان، 60؛ فتاحی، 66). 
در این منظومه، اصطلاح «دولت» به‌فراوانی به کار رفته، که به معنای دام بوده (شورمحمود، 46) و دارندۀ آن دولتمند یا صاحب ثروت و بخت و اقبال خوانده شده است. 
در این منظومه نام بسیاری از لوازم آرایشی و تزیینی سنتی زنان کرد آمده است (همان، 49). همچنین به استفادۀ امیران کرد که عازم جنگ بودند، از تاجی (تازی) و توله (توله‌سگ) که گردن‌بندهای زرین داشتند و همچنین بازهای شکاری متنوع مانند شمقار، شهین (شاهین) و ترلان که در قوش‌خانه و تحت مسئولیت شخصی به نام تازی‌بان و 7 نفر دیگر بودند، اشاره شده است (همان، 50-51). سواران شورمحمود پر شاهین به سر داشتند و بر خنجرهایشان نقش 9 عقرب زرین بود (همان، 67). از شکار کبک و دیگر پرندگان به دست شکارچیان نیز سخن رفته است (همان، 71-72). 

مآخذ

شرفکندی، عبدالرحمان، فرهنگ کردی ـ فارسی، تهران، 1369 ش؛ شمس، اسماعیل، تحقیقات میدانی؛ شورمحمود و مرزینگان، به کوشش قادر فتاحی قاضی، تبریز، 1348 ش؛ فتاحی قاضی، قادر، مقدمه و حاشیه بر شورمحمود و مرزینگان (هم‍‌ )؛ مرتضوی، منـوچهر، مقدمـه بـر همـان. 

اسماعیل شمس

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: